همهمه‌ای موزون | مروری بر نمایشنامه‌ «درخواست کار»

می‌گویند در چند ثانیه‌ی آخر زندگی که روح در حال جدا شدن از تن است؛ تمام وقایع مهم زندگی با سرعت بالا و بی‌هیچ نظم و ترتیب منطقی‌ای از جلوی چشم آدم می‌گذرند. یا هنگامی‌که اضطرابمان بالا باشد؛ همهمه‌ای از مکالمات و گفتگوهای پیشین را در سرمان می‌شنویم. هردوی این حالات را به نحوی در درخواست کار[1] می‌توان دید.

درخواست کار نمایشنامه‌ای است در سی قطعه؛ انتخاب اصطلاح «قطعه» که اصطلاحی است مختص موسیقی به‌هیچ‌وجه تصادفی نیست. ویناور خود می‌گوید:

 » من کم‌کم به این نتیجه می‌رسم که آنچه من کار می‌کنم، بیش از آنکه نمایش باشد، تئاتری شنیداری است، تئاتری که هنوز کارگردانی نیافته که علاقه‌مند باشد سلسله‌مراتب را در هم بریزد و به بُعد سمعی نصب به بصری اولویت دهد.[2]«

بر این اساس، تمام 4 شخصیت نمایشنامه به‌مثابه‌ی ساز، مدام روی قطعه حضور دارند و نگارنده اثر را به‌مانند یک دفتر نت نوشته است. تمام قطعات به‌نوعی واریاسون[3]‌هایی از قطعه 1 هستند. خصلت موسیقایی این آثار به‌نوعی تئاتر را به زادگاهش در یونان باستان برمی‌گرداند؛ جایی که روی خصلت همسرایی تأکید می‌شد و به‌نوعی تمام شخصیت‌های درخواست کار در نقش همسرایان ظاهر می‌شوند.

داستان نمایشنامه‌ی درخواست کار به‌سادگی هرچه‌تمام‌تر قابل‌تعریف است. هیچ جذابیت داستانی‌ خاصی در آن وجود ندارد. فاژ، شخصیت اصلی نمایش، پس از سال‌ها زندگی کارمندی در یک شرکت از کار بی‌کار شده و اکنون در 43 سالگی به دنبال کار می‌گردد و با والاس مصاحبه می‌کند. ناتالی، دختر 16 ساله‌اش باردار شده و تمایل به نگه‌داشتن بچه دارد و در طرف دیگر، همسر فاژ شخصیتی کاملاً حمایتگر و وفادار دارد که تمام دغدغه‌اش حمایت از فاژ و زندگی‌شان است. در دل این داستان وقایع و ناآرامی‌های دهه 60 میلادی نیز در دل دغدغه‌های ناتالی منعکس‌شده است. گویی فاژ در میان‌سالی در دایره‌ی درگیری‌های هولناک فردی، خانوادگی و اجتماعی گرفتارشده و ناامیدانه در تلاش است تا منزلت ازدست‌رفته‌اش را بازیابد؛ اما هرچه جلو می‌رود این دایره تنگ‌تر شده و حتی ماهیت انسانی‌اش زیر سؤال می‌رود.

  جذابیت این نمایشنامه به داستان آن نیست. فرم و نحوه‌ی روایت آن است که اثر را خواندنی می‌کند. برخلاف درام‌نویسان معاصر فرانسه، میشل ویناور کمتر به مونولوگ‌نویسی می‌پردازد و نقطه‌ی تمرکزش بیشتر بر دیالوگ‌ها است. در درخواست کار نوعی نگاه واقع‌گرایانه‌ی خاص خود را در بازگویی وقایع روزمره می‌سازد. درواقع تنها شخصیت‌ها و کلمات هستند که درصحنه حضور دارند و با بازی‌های کلامی‌ مکان و زمان در هم می‌آمیزد و از هم جدا میشود هشت نوع مکالمه در این نمایشنامه وجود دارد:

.1فاژ و والاس

.2فاژ و لوئیز

.3فاژ و ناتالی

.4فاژ و لوئیز و ناتالی

.5لوئیز و ناتالی

.6لوئیز و والاس

.7ناتالی و پلیس

.8فاژ با خودش

قدرت خاص ویناور در آمیزش این مکالمات و موقعیت‌هاست. درنتیجه نوعی ایهام و ابهام شکل می‌گیرد که تشخیص منظور اصلی آن دشوار است. مثلاً بعضی جاها به نظر می‌رسد فاژ به چند گروه از گروه‌های هشت‌گانه‌ی بالا به‌صورت هم‌زمان پاسخ می‌دهد. قطعه‌ی 15  تنها قطعه‌ای که مکالمات در آن به‌صورت واقعی و مطابق با زندگی است.

والاس :شما متولد 14 ژوئن 1927 در ماداگاسکار هستید

لوئیز :عزیزم

فاژ :جسما بله

لوئیز :ساعت چنده

ناتالی :بابا نکن این کارو با من

فاژ :این یه آرمان مشترکه منظورم اینه که آدم فقط محض خاطر فیش حقوقی کار نمی‌کنه

لوئیز :باید بیدارم می‌کردی

فاژ :می‌خواستم اما انقدر قشنگ خوابیده بودی

والاس :والدین شما در سال 1927 در ماداگاسکار چی‌کار می‌کردند

فاژ :با اون بازوت که تاش کرده بودی زیر سرت انقدر خوشگل بودی که آدم دلش می‌خواست فقط بشینه نگات کنه. [4]

متن نمایشنامه نیز هیچ نقطه‌گذاری‌ای ندارد و این خود عاملی برای شدت‌بخشی به ابهامات است. البته عدم نقطه‌گذاری و بازی‌های کلامی در زبان نگارش اثر یعنی فرانسه اهمیت بیشتری دارند؛ اما بااین‌حال مترجم تلاش شایسته‌ای در حفظ این ویژگی‌ها کرده است. تنها دو دستور صحنه در نمایش وجود دارد. یکی قطعه‌ی 12  و دیگری در قطعه‌ی 21. این نبود دستور صحنه و عدم نقطه‌گذاری، نمایشنامه‌ی درخواست کار را به اثری گشوده و تأویل‌پذیر تبدیل می‌کند که هرکسی می‌تواند از آن برداشت متفاوت و شخصی خودش را بکند. البته که با اجرای درخواست کار ایهام آن کمتر می‌شود؛ چرا که در اجرای آن تنها به یکی از برداشت‌ها می‌توان پرداخت و ایهام‌های ناشی از عدم نقطه‌گذاری و دستور صحنه در اجرا کارایی ندارند.

نمایشنامه پایان مشخصی ندارد. سرانجامِ وضعیت فروپاشی روانی فاژ مشخص نیست و استدلال‌‌ها و برداشت‌های متعددی می‌توان کرد. سرانجامِ دیگر شخصیت‌ها هم مشخص نیست. گویی ویناور پایان را از عمد به خودمان واگذار کرده است. درنهایت اگر بخواهیم این نمایشنامه را به یک سبک نقاشی تشبیه کنیم، بیشتر به سبک کوبیسم نزدیک می‌شویم؛ جایی که نقاش هم‌زمان از چند زاویه به یک سوژه نگاه می‌کند و تمام آن زوایا را  به تصویر می‌کشد تا از دل روایت هم‌زمان زاویه‌ی دیدهای مختلف، فرآورده‌ای تازه خلق شود.

__________________________________________________

[1]درخواست کار؛ میشل ویناور؛ ترجمه زیبا خادم حقیقت؛ تهران؛ انتشارات بیدگل: اروپایی ؛ 1398
 

[2]میشل ویناور؛ کتاب جستارهایی در باب تئاتر؛ پاریس، انتشارات آرخه 1982، صفحه 292

[3]واریاسیوندر موسیقی،یک شیوه‌ پایه‌ای است که برمبنای تغییرات ملودی و هارمونی بنا شده‌است. ساده‌ترین شکل واریاسیون، مجموعه واریاسیون است. در این فرم آهنگسازی، دو یا چند قطعه را برمبنای زمینه‌ی موسیقاییِ (تم) واحدی تصنیف می‌کنند که هر کدام از آن‌ها دارای بیان متفاوتی با دیگری است.

[4]قسمت ابتدایی قطعه‌ی 1 از درخواست کار

 

منبع: مجله اینترنتی آوانگارد، حجت سلیمی


کتب مرتبط: